غزل مناجاتی با خداوند
غــرور گشته رفیـقـم خضوع می خواهم برای قلب مــریضم خـشــوع می خواهم گذشته عمر به غفلت ولی امیــدی هست دوباره تــوبه دوباره شــروع می خواهم غــروب کرده دل از مغــرب گنــاهـانــم کمی ز مشرق رحمت طلوع می خـواهم گنــاه فــاصلــه انــداخت بیــن من بــا تـو ولی به دامن لطـفـت رجــوع می خواهم دلم برای سحرهای معنــوی تنــگ است کمی قنوت و سجود و رکوع می خواهم |